دلم گرفته آسمون


آسمان نیلی

 

 

دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم

شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم

انگاری کوه غصه ها رو سینه من اومده

آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده

دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم

تو روزگار بی کسی یه عمر که دربدرم

حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم

من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم

دلم گرفته آسمون یکم منو حوصله کن

نگو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن

منو به بازی میگیره عقربه های ساعتم

برگه ی تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم

آهای زمین برای من یه لحظه تو نفس نزن

نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن
 


نوشته شده در جمعه 2 ارديبهشت 1386برچسب:,ساعت 10:42 PM توسط نازی| |


Power By: LoxBlog.Com